همه ما با نام کتاب تذکره الاولیاء عطار آشنا هستیم . سر گذشت بزرگانی را در این کتاب مشاهده می کنیم که ما را سخت شگفت زده می کند که ما کجا هستیم و آنها کجا بوده اند و به کجا رسیدند . حال می خواهم سر گذشت زنی را بازگو کنم که در این کتاب بزرگ نامش جلوتر از بسیاری از مردان آمده است .
رابعه عدویه رحمه الله علیه هنگامی که زاده شد ، شب بود و در خانه ی پدرش لباسی پیدا نمی شد که کودک را درون او بپیچند و چون رابعه دختر چهارم این خانواده بود وی را به این نام خواندند . شبی که به دنیا آمد مادرش به پدر رابعه گفت برو و از همسایه چراغی بگیر و پدر چون عهد کرده بود که از هیچ مخلوق خدا چیزی نخواهد رفت و بازگشت و گفت خوابیده اند و شب با ناراحتی خوابید در خواب پیغمبر را دید که فرمودند ناراحت نباش این دختر سیده و بزرگواری است که هفتاد هزار بنده ی من در شفاعت او باشد و به خواست او بخشیده شود . برو پیش عیسی رادان امیر شهر بصره ، و به او بگو به همان نشانی که هر شب صد بار برمن صلوات می فرستی و هر شب جمعه چهارصد بار ، و این شب جمعه فراموش کردی چهار صد دینار زر به تو بدهد . عیسی چون این را شنید چهار صد دینار زر به پدر رابعه داد و به شکرانه این خواب ده هزار درم نیز صدقه دادند .
نقل است که دو شیخ به زیارت رابعه آمده بودند و گرسنه بودند . رابعه دو عدد نان پیش آنها نهاد تا بخورند ناگهان فقیری آواز داد و رابعه آن دو نان از جلوی آنها برداشت و به فقیر داد . آنها تعجب کردند همان لحظه کنیزکی آمد ، نانی گرم آورد و گفت بانوی من فرستاده است . رابعه نانها را شمرد هجده عدد بود . گفت باز گرد که اشتباه کرده ای گفت : اشتباه نیست . رابعه گفت : اشتباه کرده ای برگرد . کنیزک نان را پیش بانوی خود برد و حکایت را گفت . آن زن دو نان دیگر اضافه کرد و دوباره فرستاد رابعه شمرد بیست تا بود آنها را گرفت و پیش دو شیخ گذاشت . آن دو نفر تعجب کردند و علت را پرسیدند . وی گفت هنگامی که شما آمدید فهمیدم که گرسنه هستید دو عدد نان بیشتر نداشتم آوردم که بخورید . فقیری آمد به او دادم . آهسته از خدا خواستم و گفتم خدایا تو خودت فرمودی اگر یکی ببخشی ده برابر به تو می دهم و نان را با ایمان به این کار از پیش شما برداشتم . همان لحظه آن کنیزک نان آورد شمردم هیجده عدد بود فهمیدم یا دو تا برداشته یا اشتباه کرده اند بر گرداندم تا بیست عدد کرد و دوباره آورد .
این زن حکایتهای جالبی دارد و بهتر است که خودتان آن را بخوانید و ایمان به دل بیاورید نه به زبان که خدا خودش راه را باز گذاشته است ...